۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه


خیلی دلم گرفته
عصبی ام
یک ماهی هست دوباره برگشتم به روزای قبل
به روزای قبل عمل
به همون روزایی ملتهب لعنتی
به تنهاییام
به دلتنگیام
به شب زنده داریام
به تپش قلب متداوم بی دلیلم
به لرزش دست چپم
به خون افتادن چشمام
به افسردگی رو به سکوتم

.

.

چند وقتی راحتم بودم از اینا
کاش میشد یه جای بی برگشت رفت، برای همیشه